loading...
فریاد سکوت
سیمین بازدید : 0 دوشنبه 01 مهر 1392 نظرات (0)


خدایا...
بابت آن روزکه سرت داد کشیدم متاسفم...!!!

من عصبانی بودم...

برای انسانی که تو میگفتی ارزشش را ندارد و من پا فشاری می کردم...


سیمین بازدید : 0 دوشنبه 01 مهر 1392 نظرات (0)
. . .

پاییز اگر که زود وگر دیر میرسد ٬ با روز ها ی ابری ِ دل گیر میرسد

"محمد قربان "

 

 

* این تک بیت رو خیلی دوست دارم ! منتها شاعر گرامی ش نمیدونم چرا شعر ِ به این قشنگی رو ادامه نداده !! :| حیف ! :(

** روز های پاییز هنوز هم برای من غم گین است ! همیشه نبوده ! تا وقتی مدرسه ای بودم ٬ حس خاص و ویژه ای به فصل ها نداشتم ٬ ولی حالا و مخصوصا امسال عجیب پاییز برایم غم دارد ! خدا کند خبر ها ی خوبی در راه باشد و پاییز برایم خوش یُمن باشد !

*** یاد روز ها ی شیرین مدرسه به خیر ! من ازون دسته از بچه هایی بودم که تو همون دوران هم برعکس خیلی از دوستام دل م پیش پیش برای مدرسه ام و دوستام و معلمام تنگ میشد و همیشه میگفتم که باید قدر این دوران رو دونست ! حقبقتا روزهای دوست داشتنی مدرسه و دوستی های ناب ش با هیچ دورانی قابل مقایسه نیست !

**** و چند حرف دیگر که الآن نمیتونم تو ذهن م دسته بندی شون کنم و اینجا بنویسم ! بزودی انشاالله ..

***** تیتر ٬ آهنگ "پاییز" ِ محسن چاووشی :)


سیمین بازدید : 0 دوشنبه 01 مهر 1392 نظرات (0)

دلم ی چیزایی می خواد که باعث میشه تو زندگیم متحول بشم ولی کو تحول؟؟؟؟؟؟؟

امروز تو مترو دختری تقریبا همسن من داشت به بغلیش می گفت حداقل شغل دارم تو خونه موندن ادم کسل میکنه و بی روحیه.......

حالا من اون آدمم.....کاملا بی رمق  و با روحیه له له

بالاخره خانوم دکتر نمره پایان نامه ام رو داد:20..گفت از کارت راضی ام دنبال چاپش باش و این حرفها

من مدارکی دارم اما بیکارم.....خونه نشین تو شدم

زیاد دنبال کار رفتم و کلی امتحان و مصاحبه ولی نشد که نشد

حالا دلم خیلی چیزها می خواد که فقط اگه درامد داشتم دیگه غصه ای نبود

چرا پول لازک چشمهام جور نمیشه....شبها واقعا نمیبینم

اینهمه رفتم دنبال گواهینامه اما کو ماشین؟(به قول او تحویل صاحبش دادیم دیگه)

حالا پول خونه و کفش و لباس هم که جای خود داره

دردل کردم ولی گفتن هرکی ی روزی داره....من این جمله شو هیچ وقت دوس نداشتم

توی اینهمه گرونی..بیکاری...ندیدن همدیگه فلسفه زندگی چیه؟من واقعا چرا زنده ام؟؟؟؟

خدایا این روزها با دلی که دل نیست و لبریز شده داد میزنم که سپاس تو را ....شکرت


سیمین بازدید : 1 دوشنبه 01 مهر 1392 نظرات (0)
خواب ديده ام مردم 
به تاراج رفتم
حس كردم
چشمانم مدفون  اما خوب ميديدند 
سلاله پدر بودم و در خواب با او سيگار ميكشيدم 
 گپ ميزدم 
از همانهايي كه هنوز هم رويا ميماند
چه ابديتي
برزخ را ديدم من در جوار انهاييكه نه ميدانستم كه اند
 نه ميتوانستم بيابم ذهن هاشان را
در باغ برزخ درختان به و بيد بيداد ميكردند اما ميوه هاشان را همه آفت زده بود 
در باغ پاييزي خوابم كرم ها سلطنتي ابدي داشتند 
اينجا زوال آغازست 
تجزيه به انبوهي كرم
به بادبادكهایی كه كودكان بر فراز آسمان ميرقصانند نگاه ميكنم 
نيك ميروند و به اسمانها  تن ميسپارند 
به بانوي باد و به بال فرشتگان فخر ميفروشند 
ساحل ارام دریا خشم دنيا را فرو مينشاند
گردباد حادثه ام
به عمق دريا فرو ميروم و رودي جاري از لطافت نيلي ميشوم
انگاشت ظريف هشت پاها و مركبي از بغض
كاستي را كم را قناعت ميكنم به روز فر و وفور رهايي
چه انديشه ي زيبايي بايد باشد دنيا انجا كه با مرگ معامله ميشود
انگه كه پياله عمر پر شد 
جستي ميزنم كودكانه
 سرخوش از مزرع دنيا به برزخ هستي
و بدرود ميگويم تمامي ادم را
 لذت را و همخوابگي هامان را
خواب بودم من اما
چه خوب خواب ديدم مردم  من .

تعداد صفحات : 11

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 109
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 35
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 33
  • بازدید ماه : 34
  • بازدید سال : 40
  • بازدید کلی : 566