یه نفر یه جایی تنها روز و شب از تو می گه از تو می خونه
واسه تو می نویسه اما تو نیستی تو نمی شنوی
و نمیدونه چی میشه و همش ای کاش و ای کاش
خسته شده خدایا
فقط تو میتونی به دادش برسی
بیا و بمون کنارم واسه همیشه
یه نفر یه جایی تنها روز و شب از تو می گه از تو می خونه
واسه تو می نویسه اما تو نیستی تو نمی شنوی
و نمیدونه چی میشه و همش ای کاش و ای کاش
خسته شده خدایا
فقط تو میتونی به دادش برسی
بیا و بمون کنارم واسه همیشه
| ||||
|
روی تابوت و کفن من بنویسید:
این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست
· قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت
به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار
اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند،
من به آن مشکوکم!
· ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
· عبور هرگونه کابل
برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب
کیدا ممنوع است.
بر قبر
من پنجره بگذارید تا
هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
· کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد
· ! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند
· . روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
· دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
· کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
· شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
· گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
· در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
· از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش مي طلبم.
یک دقیقه سکوت
به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند!
به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند
به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم!
به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد!
به خاطر چشمانیکه همیشه بارانی ماندند!
یک دقیقه سکوت!
به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند!
بخاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است!
بخاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید!
یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!!
برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد
سلام
عاغا به منم کمک کنین، منم والا در موندم. هر خواستگاری که برام میاد بعد از جلسه اول پشیمون میشه!
چرا آخه؟؟؟؟؟
نوشته: گلی
از سوی هیات فوتبال برنامه مسابقات قهرمانی فوتبال نوجوانان و امید شهرستان اعلام گردید :
بازیهای نوجوانان
هفته اول :
چهارشنبه 92/8/8 ملوان * استقلال شهربردستان ساعت 15
پنجشنبه 92/8/9 فجر * وحدت شهربردستان ساعت 15
هفته دوم :
سه شنبه 92/8/14 استقلال * وحدت شهربردستان ساعت 15
چهارشنبه 92/8/15 ملوان * فجر شهر دیّر ساعت 15
هفته سوم :
جمعه 92/8/17 فجر * استقلال شهر دیّر ساعت 15
جمعه 92/8/17 ملوان * وحدت شهربردستان ساعت 15
رده امید :
گروه الف
چهارشنبه 92/8/8 توحید * پیروزی شهر آبدان ساعت 15
پنجشنبه 92/8/9 استقلال * صفا شهر دیّر ساعت 15
گروه ب :
جمعه 92/8/10 ساحل * شاهین شهر دیّر ساعت 15
یکشنبه 92/8/12 پیکان * فجر شهر دیّر ساعت 15
ادامه دارد
سلام دوستای گلم خوبید ؟ روبه راهید ؟؟ انشالا که خوب و خوش باشید
خب براتون بگم از این مدت : من بالاخره سه شنبه شب تشریف بردم خونه مامانم اینا ! برا محمدم که غذا گذاشتم تو یخچال که نره خونه مامانش که خدارو شکر اون نگفته بیا و اینم نرفته !
صبح چهارشنبه با خالم و خواهریم رفتیم کاموا بخریم ! خاله جونم میخواد واسم لباس ببافه ! دستش درد نکنه . بعد از اونجام رفتیم من واسه تولد دوستم یه تاپ گرفتم و بعدم رفتیم خونه که خواهریم یکم وسایلشو جمع کنه چون قرار بود پنج شنبه بره !
ظهرشم کلی باهم شوخی و بازی کردیم و بعد مدتها همه چهار نفرمون باهم سر سفره نهار نشستیم . خیلی حس خوبی بود . خیلی
عصرم باز رفتیم خرید و باهم کلی خرت و پرت خریدیم . هرچقدرم گشتم واسه محمد لباس شیک خاصی پیدا نکردم ! لباس پاییزه جالبم نداشتن . قراره دوباره یه ۱۰ روز دیگه برم ایشالا یه چیز خوب پیدا کنم . خواهرم با تاکسی رف یسر خونه دایی وسطیم و منم با ماشین بابا بودم گفتم یسر برم آتلیه اگه عکسای عروسیمون آماده اس اونا رو هم بگیرم !
خلاصه که تو مسیر بودم دیدم یه پژو آردی جلومه شماره پلاکشم همونی بود که باید میبود ! یه جا رسیدیم بهم به رانندش نگاه کردم دیدم بله خودشه اون حواسش به من نبود اما بعد که داشتم ازش رد میشدم فک کنم منو دید
حالا این ماجرا رو تو ادامه میذارم واستون !
بعدم که من رسیدم آتلیه و خدارو شکر عکسامون آماده بود و فیلممونم قرار شد ۵ شنبه شب بگیریم ! عکسا که خیلی ماه شده بودن خیلی
بعد از اینجام یکم معطل کردم و برا خودم چرخیدم و به گذشتم فک کردم و آهنگ گوش کردمو و داغ دل تازه شد ! بعدم که رفتم دنبال خواهری !
خواهرم سوار ماشین شد تا درو بست گف شادی بدو زود بریم خونه که مهمون داریم ! گفتم کی ؟؟ گف دایی اینا ! من داشتم از سردرد میمردم حالا مهمونم دیگه نور الا نور بود !
رفتیم خونه بابام و کمک مامان ! مهمونا حدودای ۹:۳۰ اینا اومدن . دایی و زن دایی و دختر و پسر و دامادشون
ای بد نبود یکم حال و هوامون عوض شد اما سردرد همچنان با من بود !
صبح ۵ شنبه شد ! فقط به خواهری تو ساک بستن کمک کردیم و وسایلاشو واسش جا دادیم ! بعدم من رفتم کم کم برا تولد آماده شم ! حموم رفتم و موهامو که فر شده بود بعد از گرفتن آبش موس زدم بهش که همینجور خشک شه و فر بمونه !
حدودای ۳ بود که یکم به نظافت خواهری رسیدگی کردم و صفا دادم به صورتش و رفتم آماده شم !
در گیر و دار آماده شدن خالم اینا و داییم اینا اومدن خونمون که برا بدرقه خواهری باشن . منم که میخاسم برم تولد ! خیلی برام سخت بود برم تولد و برا بدرقش نباشم
خواهرم اومد منو تا خونه دوستم رسوند و اونجا باهاش خداحافظی کردم چون واسه ۶ بلیط داشت که البته اتوبوس تاخیرم داره !
آخ چقد دلم هواشو کرد خواهری گلم ....
خب حالا میرسیم به تولد ! من که رسیدم بجز یکی دوتا همه دوستامون اومده بودن ! دوستم سادات هست و اون روز هم عید بود هم تولدش ! من که رسیدم کلی ذوق کردم از دیدن بچه ها اونام همینجور ! آخه اومدن من سوپرایز بود ! با همه احوالپرسی کردم که دوستم گف ... خانم دختر خالم !!!!!! دیدم چقدر قیافش آشناس ! بله فهمیدم ایشون کی هستن اونم از شباهتشون ! البته اسمشم قبلا بهم گفته بودن ! خلاصه بودن اوشون تو این مهمونی برا من عذابی بس بزرگ بود که اونم تو ادامه میگم
کلی زدیم و رقصیدیم و شوخی و مسخره بازی ! بعدم کیک خوردیم ! من فک میکردم فقط خودم تولدشو یادمه اما همه یادشون بود و واسش کادو آورده بودن !
بعد از اینم حدودای ۸ و خورده ای شام واسمون آورد ! بیچاره ها خیلی زحمت کشیده بودن . دوستم ۳ تا خواهر داره که همه مجردن و باحال !
محمدم هی راه به راه میزنگید که کی بیام ! چرا نمیای ! من دلم تنگ شده ! گفتم حالا بعد صد سال من اومدم یه دورهمی حالا به دلم زهرتر کن !
وای هرچی بگم خوب و خوش بود کم گفتم البته اگه بگذرم از اون ماجرای ناراحت کننده !
شبم تازه حدودای ۹ محمد اومد دنبالم و رفتیم آتلیه برا گرفتن فیلم عروسیمون ! خدارو شکر آماده بود و گرفتیم .
شبم که اومدیم خونه مامانم اینا بعد خوردن شام محمد رف فیلمو ببینه منم یکم مامانمو دلداری دادم که دلش واسه ته تغاریش تنگ شده بود !
تا نصف شب داشتیم فیلم میدیم ! بد نشده بود ! اما محمد میگف حیف پولی که دادیم ! اخه اونقدری که پول دادیم کار نکرده بودن !
جمعه هم که کلا خونه موندیم و هرچی به مامان اصرار کردیم با دایی اینا بریم نهار بیرون مامان نیومد ! مام نرفتیم و پیشش موندیم که تنها نباشه !
تقریبا شبم برگشتیم خونه
اینم از این هفته من
رمز ادامه برا اونایی که رمز قبلی رو دارن همونه و اوناییم که ندارن بگن بذارم واسشون
شاد و خوش باشین بچه ها
پس خدایا تقدریرم را خیر بنویس آنگونه که هر چه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم.........................
اما خدایا می خواهم در کنارت آرام گیرم ..
چتری برایم بگیر..........
حتی خیالی....
خیس دلتنگی شده ام......
دلتنگتراز همیشه...........
لعنت به این دقایق شوم تیره
وقتی که من اینجا
دارم از بغض خفه میشششششم
و
تو چشماتو بستی
انگار نه انگار
عيد اکمال دين
و سالروز اتمام نعمت الهی
وهنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المومنين عليه السلام
بر شيعيان وپيروان ولايت خجسته باد...
محەمەد ئۆجالان برای سه رکرده ي زیندانیكراوی پەكەكە دوێنێ چووو دروگەی ئمراڵی و چاوي به براکه ي که وت.
دوای گەرانەوەیان محەمەد ئۆجالان برای عەبدوڵا ئۆجالان وەڵامی پرسیاری...
وقتی کــه نیـــمه های شب از راه می رســـد
احساس می کنـــــم نفســـــم تنگ می شود
........................
از پشت قــــاب پنجــــره با اشک هـــــای من
نقــــــــاشی سیــــــــاه خدا رنگ می شـــود
........................
تا لحظه ی رهــــــایی از این گـــــریه های تلخ
گــــــــوشم اسیـــــــر ناله ی آهنگ می شود
........................
یک دم بـــه حال خویشم و یک دم بـــه یــاد او
مابین عقـــــــل و حس دلـــــم جنگ می شود
........................
هرگــــــــز به پاسخی نرسیــــدم در این سوال
گاهی چه می شود که دلی سنگ می شود!؟
(p.j)
همین الان کارم تموم شد و زنگیدم به دکی خانوم که برم پیشش
گفت که خیلی کار داره و امروز اصلا نمی تونه و ... در نتیجه قرار
شد نتیجه رو مکتوب بفرستم براش در صورت تایید فردا کار رو انجام
بدم ... یوهوووووووو شلمان می تونه خونه بمونه !!! امروز یکی برای
یه مهمونی در روزهای اتی دعوتم کرد که همون پشت تلفن شدم.
اما بی خیال شدم و گفتم می رم غذای بد مزشونو می خورم و زود برمی
گردم آخه خونوادگی دست پخت هاشون افتضاحه و حتی از رنگ خورشت
هاشونم نمی شه فهمید غذا چیه؟!!! در مورد غذاهای فرنگی هم که
چیزی نگم بهتره ... از تربیت بچه هاشونم بگم که افتضاحه یا خیلی دیگه
پستم خاله زنکی میشه ؟ . امان از جمعه های نفرت انگیز خداوند یوزارسیو بر من رحم کند
There is a momentary pause in love
When all the birth-pangs of desire are lulled
By poppied kisses, when not yet begins
The light strong life of love that lives indeed
Through many dappled days of good spring weather,
A pause when all the senses are bound up
Like flowers to form a garland, which her hand
Will scatter for delight upon her bed.
One waits,
And glides upon the crested surge of days
Like some sea-god, with tangled dripping beard
And smooth hard skin, who glimpses from the sea
An earth-girl named by the soft foam fringe,
And, utterly forgetting all his life,
Flings toward the shore, is caught up by a wave
And hurried toward her, glad with sudden love!
Even in that pause of speed I live;
And though the great wave curl in spikes of foam
And crash me bleeding at her cool small feet
All breathless with the waters’ sudden swirl,
I shall be glad of every stabbing wound
If she will hold my tired limbs to hers
And breathe wild love into my mouth and thrill
Even the blood I shed with that desire
Which throbs all through me at her lightest touch.
چقدر خسته ام از این زندگی پوچ
در تاریخ، برخی توبهها، آنقدر عجیب و مؤثر بوده، که باعث شده برای دیگران مایه عبرت و مایه امید باشد. یکی از این توبهها، توبهی زنی بدکاره به نام «شَعوانه» است. در ادامه مطلب، این جریان را بخوانید.
در بصره زنی زندگی میکرد به نام «شعوانه»، که در لاأبالیگری و رقّاصی و فاحشهگری زنی معروفه بود و هیچ خانه و مجلس فسادی نبود که شعوانه در آن نباشد.
روزی او با کنیزان خود از کوچهای گذر میکرد، اتفاقا گذرش از در خانه مرد صالحی که از زُهّاد و وُعاظ زمان خود بود، افتاد. دید صدای خروش و نالهای از آن خانه بگوش میرسد.
یکی از کنیزان خود را به آن خانه فرستاد تا ببیند جریان چیست و به او گوشزد کرد که زود بیا و ببین در این منزل چه میگذرد و این ناله و گریه برای چیست؟
با خود گفت: در بصره ماتم خانه و عزاست و ما خبری نداریم!
کنیزک به درون خانه رفت و مدتی گذشت و بیرون نیامد.
کنیز دیگری را فرستاد باز هم از او خبری نشد.
همه کنیزان را یکی یکی فرستاد خبری نشد.
خیلی ناراحت شد. گفت: مگر چه خبر است؟ همه کنیزان را فرستادم هیچکدام نیامدند. شاید در اینجا سرّی باشد. زیرا این ماتم، ماتم عزای مردگان نیست، بلکه عزا و ماتم زندگان است، ماتم گنهکاران است، ماتم بدکاران است.
سپس با خود گفت خودم به داخل منزل بروم و ببینم چه خبر است.
وارد خانه شد، دید مرد صالحی بالای منبر است و جمعی دور منبر نشستهاند و گریه میکنند.
در این هنگام واعظ داشت این آیه از قرآن را تفسیر میکرد:
«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثیراً»(سوره فرقان: ۱۴-۱۲)؛ جهنم در روز قیامت وقتی که گنهکاران و عاصیان را میبیند به غرش در میآید، عاصیان و گنهکاران از صدای غرش آتش جهنم، به لرزش در آیند. وقتی معصیت کاران را وارد آتش کنند، در آن مکانهای تنگ و تاریک، و غل و زنجیرهای آتشین هم در گردنشان است که به یکدیگر بسته شده، فریاد واویلای آنها بلند است. مالک دوزخ گوید: ها؟! چه زود صدای واویلا و فریادتان بلند شد؟ حالا کجایش را دیدهاید؟! که فریادها و دردهای شدیدتری هم دارید برای آنها چه خواهید کرد؟!!!
«شعوانه» تا این سخن و آیه را شنید، چنان در او اثر کرد که از خود بیخود شد به گریه و ناله درآمد.
صدا زد شیخ! اگر کسی توبه کند آیا با این همه گناه، خداوند توبه او را قبول میکند و او را به درگاه خود جای میدهد و میآمرزد؟
شیخ گفت: خدا أرحم الراحمین است، اگر واقعا توبه کنی از سر تقصیراتت میگذرد اگر چه گناهانت به اندازه شعوانه باشد.
شعوانه گفت: چقدر بیچاره شدهام که مَثَل برای گنهکاران و معصیتکاران قرار گرفتهام. ای شیخ! شعوانه منم، توبه کردم و دیگر پیرامون گناه نمیروم.
شعوانه توبه راستین کرد و هرچه ثروت از این راه بدست آورده بود و غلام و کنیزانی را که داشت در راه خدا آزاد کرد و سالها ریاضت کشید تا سوخته و گداخته شد.
روزی به حمام آمد که سر و تن خود را بشوید، نگاهی به بدن خود انداخت دید بدنش سوخته و گداخته و نحیف و لاغر شده. آهی کشید و گفت شعوانه این بدن توست، آه!!! در دنیا چنین زار و نزار شدی، نمیدانم در آخرت احوال تو چگونه خواهد بود، سپس به گریه افتاد.
ناگهان از درون خود صدائی شنید: که ای شعوانه! تو از درگاه ما دور نشو و ملازم درگاه ما باش و مترس، تا ببینی که فردای قیامت کار تو چطور خواهد شد.
کم کم کارش بالا کشید و یکی از اولیاء شد که مجلسی درست میکردند، او سخنرانی میکرد و با سخنان و مواعظش از مردم اشک میگرفت.
منبع: خزینة الجواهر(شیخ علی اکبر نهاوندی)
راحله جون همسر مهربانم
خیلی دوستدارم
درس اول فعل ماضی : |
||||||||||||||||||||
متکلم ( ذهَبْتُ - ذَهَبْنا)
|
||||||||||||||||||||
فعل مضارع : فعل مضارع ، علاوه بر ریشه و ضمیر تعدادی علامت دیگر هم دارد |
||||||||||||||||||||
متکلم ( اذْهَبُ – نَذْهبُ)
|
||||||||||||||||||||
فعل امر : در فعل امر، حروف مضارع پوشانده شده و به جای آن یک حرف «ا»
گذاشته می شود و حرف «نون» نیز جز صیغه مؤنث جمع حذف می شود . |
||||||||||||||||||||
متکلم ( _ _ )
|
||||||||||||||||||||
همزه فعل امر در بعضی از فعل ها کسره (-ِ) و در بعضی از فعل ها ضمه (-ُ) دارد. |
||||||||||||||||||||
متکلم ( _ _ )
|
||||||||||||||||||||
ضمیر- اسم اشاره – صرف ضمیرها |
||||||||||||||||||||
متکلم ( أنا - نحنُ )
|
||||||||||||||||||||
روش ساختن فعل امر حاضر: |
||||||||||||||||||||
فعل امر حاضر از مضارع مخاطب می سازیم و برای این کار 4 عمل انجام می دهیم: |
||||||||||||||||||||
وزن : |
||||||||||||||||||||
اغلب
کلمات عربی غالباً سه حرف اصلی دارند. برای پیدا کردن وزن هر کلمه در عربی
به جای حروف اصلی آن کلمه به ترتیب (ف) ، (ع) ، (ل) قرار می دهیم و بقیه
حروف را عیناً در وزن می آمدیم و حرکت سکون همه حروف را نیز عیناً در وزن
می نویسیم. |
||||||||||||||||||||
جمله اسمیه : جمله ای است که غالباً با اسم شروع می شود و دو رکن دارد. |
||||||||||||||||||||
ا. مبتدا |
||||||||||||||||||||
جمله فعلیه : جمله ای است که غالباً با فعل شروع می شود و دو رکن دارد : |
||||||||||||||||||||
1. فعل |
||||||||||||||||||||
تقسیم اسم به مفرد و مثنی وجمع : |
||||||||||||||||||||
اسم مفرد :کتاب ، قَلَم، محفَظة، مَدْرسة |
قواعد درس دوم : ثلاثی مجرد و ثلاثی مزید : |
در
زبان فارسی گاهی از فعلها و اسمهای موجود، فعلها و اسمهای جدیدی، با
مفاهیم جدید می سازیم (مثلا : خندید) یک فعلی است که دارای معنی معینی است
با اضافه کردن پسوند (افید) به آن فعل جدید (خندانید) را می سازیم که با
معنی (خندید) تفاوت دارد. |
معرفی باب تفعیل |
اولین صیغه ماضی : فَعّلَ (علّمَ) |
معرفی باب مفاعلة |
اولین صیغه ماضی : فاعَلَ (جاهَد)َ |
قواعد درس سوم |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
برای ساختن فعل امر : ابتدا حرف مضارع (ت) را از سر فعل مضارع مخاطب بر می داریم سپس در صورت نیاز بر سر فعل همزه می آوریم. آنگاه حرکت همزه را مشخص می کنیم و در پایان از آخر فعل نون یا ضمه را حذف می کنیم (غیر از صیغه جمع مؤنث) |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تَتَعلّمُ --> تَعَلّمْ |
قواعد درس چهارم : |
1. مشتق |
انواع اسامی مشتق : |
1. اسم فاعل |
قواعد درس پنجم : |
1. اسم فاعل |
ویژگیهای فردی - نقش آن در جمله |
بررسی ویژه گیهای فردی هر کلمه بدون در نظر گرفتن موقعیت آن در جمله در زبان فارسی تجزیه نام دارد و در عربی التحلیل الصرّفی |
تجزیه و ترکیب به ما کمک می کند که : |
1. هر یک از کلمات را درست بشناسیم |
قواعد درس ششم : |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ضمیر کلمه ای است که به جای اسم می نشیند و از تکرار آن جلوگیری می کند مانند : |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در این صیغه ها ضمیر مستتر است یعنی پنهان است و خود را نشان نمی دهد |
قواعد درس هفتم : |
در زبان عربی کلماتی وجود دارند که موجب ارتباط و اتصال میان اجزای جمله می شوند. |
قواعد درس هشتم : |
در
جهان کلمات گاهی به کلماتی برمی خوریم که در شرایط مختلف، تغیراتی در چهره
ی ظاهری آنها پدید می آید، در کلمات معیار تغییر، حرف آخر آنهاست. برخی
کلمات در زبان عربی با تغییر موقعیت در جمله در جمله حرکت حرف آخرشان تغییر
می کند و تعدادی نیز در همه ی موقعیت ها حرکت حرف آخر شان ثابت می ماند. |
گروههای کلمات مبنی : |
1. مبنی بر ضم : کلمه ای است که حرکت حرف آخر آن همیشه و بصورت ثابت –ُ باشد. |
کلمات معرب و مبنی : |
کلمه : حرف – فعل – اسم |
قواعد درس نهم : |
جمله دو نوع است : جمله اسمیه ، جمله فعلیه |
جار و مجرور : |
به
حروفی از قبیل مِنْ (از) فی (در) الی (به سوی) لی(برای ) علی (بر روی) بِ
(با) کَ (مانند) عن (از) حروف جر ، به اسم پس از آنها مجرور و به هر دو جار
و مجرور می گوئیم. |
قواعد درس دهم : |
جمله اسمیه : جمله ای است که غالباً با اسم شروع می شود و دو رکن دارد |
یک سایت لهستانی از کارلوس کی روش به عنوان گزینه سرمربیگری تیم ملی ایرلند نام برد.
اما ماجرا
یکی از دوستانم یک بنده خدا رو بهم معرفی منم به اون معرفی کرده
خلاصه بگم که سه جلسه تلفنی باهاش صحبت کردم دوستم و همسرش خیلی ازش تعریف کردند مام مشتاق
اما همش گفتم باید ببینمش تا نبینم نمیشه اخه طرف 6 سال از من بزرگتر بود هرچند تو فامیل ما این رنج سن زیاد مسن به نظر نمیاد
بعد از یک هفته که عکس هاشو برام ایمیل کردند چنان شکی بهم وارد شد که نگو
خیلی بیشتر بهش میخورد
و اصلا به دل من ننشست
منم برای اینکه دلش نشکنه موضوعات دیگه رو مطرح کردم برای جواب منفی
و اخر دوست گرامی کلی حرف که ارام جان هرچیزی بهاری داره بیشتر فکر کن بابا پسندیده تورو عکستو دیده
دیگه دیدم کم کمک داره بهم توهین میشه
گفتم عذر میخام اما من ایشون رو نپسندیدم
خلاصه خیلی بهم بر خورد
و اینم ماجرای من
خبر خوش همین
رئیس جدید که تو اتلیه کار میکنم عصر ها بهم فرت و فرت ابراز علاقه میکنه بعدشم میگه من جای داداش ما:))
به برادرم میگم میدونی منو یاد کی میندازه یاده نامزد اسبق
میگه نکشیش یه وقت میگم تضمین نمیکنم
این ترم ترم خوبیه فلش قراره بهمون یاد بدن و اینکه چطوری طرح هایی که تو فتوشاپ زدیم به اچ تی ام ال تبدیل کنیم
پروزه دیگه ام انجام دادم و صد گرفتم
خدایا کمکم کن زودتر قسط های این لپتا پ رو بدم
امین
شما ها کار لازم ندارید دوستان :)
بوی پاییـــز می آید
بوی دلتنگـــــی های بیشتر
بوی دلســــردی ،
بوی رویا های ندیده
بوی عشق
مستی های پنهان !
بوی آرزو ،
بوی تنهاییــــــــــ
بوی باران؛
بوی خواستن و نتوانستن
بوی رفتــــن می آید،
بوی ماضی هایی که هیچوقت حــــــال نشد .
و همیشه استمراری بود
دلتنگ پاییزهایی هستم که تو کنارم بودی
کاش تو هم با پایـــــــــــیز می آمدی......
بسم الله الرحمان الرحيم
نمي دانم چرا آقاي نوري زاد گرامي شبهات بهائيان را تمام و كمال در وبسايت خويش قرار مي دهد اما پاسخ هاي اين حقير را كه حركتي نيست جز پاسخ به توهمات بهائيان در وبسايت خوبش قرار نمي دهد نمي دانم شايد اين حركت هم در جهت امتداد بوسيدن پاي بهائيان براي جلب نظر ايشان و دلجوئي از ايشان باشد جوابيه زير پاسخ به شبهات فردي است به نام بردبار كه آقاي نوري زاد آن را حذف كردند
بردبار گرامي با تشكر از اظهار نظر جنابعالي
لازم است خدمتتان عرض كنم در بهائيت يك اصل است تحت عنوان اصل رعايت حكمت و آن ورژن جديد همان دروغ است كه مطرح مي كنند شما بعنوان يك بهائي مي توانيد به خودتان حق بدهيد جهت رسيدن به اهداف تبليغيتان به مخاطب دروغ بگوييد تا وي ظرفيت شنيدن مطالب شما را پيدا كند سپس اصل عقايد براي وي مطرح شود نام ديگر اين روند را بهائيان به اين عبارت موسوم نموده اند "" پروسه تبليغ امري است تدريجي ""
جناب بردبار اول دروغ باب براي رسيدن به اهداف شوم خويش ادعاي بابيت بود چنانچه خودش در كتاب دلائل السبعه كه 5 سال پس از قيوم الاسماء نگاشته مي گويد من به دروغ در ابتداي امر به ملا حسين بشرويه گفتم من باب هستم اگر مطالعه نفرموده اييد متن دقيق اعتراف باب مبتني بر دروغ بودن بابيت خويش را خدمتتان تقديم مي كنم :
""ونظر كن در فضل حضرت منتظر كه چقدر رحمت خود را در حق مسلمين واسع فرموده تا آنكه آنها را نجات دهد مقامى كه اوّل خلق است ومظهر ظهور آيهء انى انا الله چگونه خود را باسم بابيت قائم آل محمّد ظاهر فرمود وباحكام قرآن در كتاب اوّل حكم فرمود تا آنكه مردم مضطرب نشوند از كتاب جديد وامر جديد وببينند اين مشابه است با خود ايشان لعلّ محتجب نشوند وبآنچه از براى آن خلق شده اند غافل نمانند 0 منتخبات آيات از آثار حضرت نقطهء اولی - فصل چهارم مستخرجاتى از دلائل السّبعه – 82 – 90 ""
http://reference.bahai.org/fa/t/tb/SWB/swb-88.html#pg84
بردبار گرامي مطلب فوق نه از كتاب رديه است نه از منابع دست چندم متن بالا دقيقا از سايت رسمي بهائيان خدمتتان تقديم شد
لذا باب خودش اعتراف مي كند كه وي به دروغ گفته كه من باب هستم در حالي كه وي اصلا باب تشريف نداشته است .
بردبار گرامي فكر كنم مطلب بعدي برايت و براي ديگراني كه با عقيده دست ساخته بشري ( بهائيت و بابيت ) آشنائي داشته باشند تعجب بر انگيز باشد و آن اين است كه :
باب به دروغ ادعاي قائميت و پيامبري را مطرح كرده بود بله بردبار گرامي اگر قدري در آثار امري دقت فرماييد دومين دروغ باب كه براي رسيدن به اهداف شوم خويش در نظر گرفته بود ادعاي قائميت و پيامبري وي است حتما ابو الفضائل ميرزا ابو الفضل گلپايگاني را مي شناسي كسي كه به فرمان عبد البهاء كتاب كشف الغطاء را در بي حيثيت كردن مستر براون بابي و ازلي نگاشت و هر چه توانست در اين كتاب باب و آيين باب را تحقير كرده است :
« و هم چنين در ظهور نقطه اولي درحيني كه اهل اسلام جز لقب قائم و مهدي نمي دانستند حضرتش به امر الله و اذنه به القاب فخيمه باب و نقطه اولي و رب اعلي امتياز و اشتهار يافت لهذا اتباع آن حضرت وجود مقدسش را جز به اين القاب نمي خوانند و حضرتش را به وصف امامت و نبوت موسوم و موصوف نمي دانند »آه.
بردبار گرامي بهائي عزيز در متن بالا جناب ابو الفضائل به پيروي از سخنان باب و بهاء الله فاتحه اداي قائميت و نبوت جناب باب را خواند و پس از اين جملات آيا ديگر جائي براي سخن شما باقي مي ماند كه :
"""" یک آیه در قرآن وجود دارد که مسلمین فکر میکنند که دین اسلام آخرین دین و خاتمیت به حضرت محمد ختم میشود در صورتیکه کلمه(خاتم )با فتحه است نه کسره ولی ما قبول داریم که خاتم النبیین است و بعد از نبی امامت آمد چرا چون حضرت محمد برادر و فرزند ذکوری نداشتند طبق نص صریح قرآن سوره مریم آیه ۵۳ میفرماید ما به برادر موسی هارون از روی رحمت مقام نبوت بخشیدیم در سوره احزاب آیه ۴۰ فرموده محمد پدر هیچیک از شما نیست و محمد رسول الله و خاتم النبیین است و بجای نبوت امامت آمد.در قران ایات متعددی وجود دارد که نوید به آمدن پیامبران میباشد برای مثال سوره الاسراء آیه ۷۷ میفرماید این سنت ما در پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هر گز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهد یافت. """"
جناب بردبار اميدوارم مختصري بيشتر در آثار امري مطالعه نماييد تا مجددا مرتكب اينگونه اشتباهات فاحش نگرديد گرامي شما بهتر درك مي كنيد كه معني سوره احزاب آيه 40 چيست يا جناب بهاء الله اگر مقداري انصاف در شما باشد بلا فاصله پس از ديدن اين متن كه جناب بهاء الله ارائه كرده دست به كيبورد برده و از اظهارات خويش اظهار ندامت مي كرديد و بيانات خويش را تصحيح مي كرديد جناب بهاء الله به صراحت در متن زير اعتراف مي كند كه خاتم به معناي پايان مي باشد مگر اينكه جناب بردبار عزيز خويش را از جناب بهاء الله اعلم بداند :
"در قرآن سورة الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النّبیین فرموده جمال مبارک جلّ جلاله در ضمن جمله مزبوره میفرمایند که مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است زیرا نبوت بظهور محمد رسول الله که خاتم النبیین بود ختم گردید و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ظهورالله است و دوره نبوت منطوی گردید زیرا رسول الله خاتم النَبیین بودند" (رحیق مختوم، قاموس لوح مبارک قرن - ذیل عبارت "از ختمیت خاتم مقام این یوم"، مؤسّسه ملّى مطبوعات امرى 130 بدیع، جلد 1، صفحه 106 – صفحه 78 چاپ قدیمی).
آقاي بردبار گرامي يك بار ديگر در اين جمله جناب بهاء الله دقت كن
"" دوره نبوت منطوی گردید زیرا رسول الله خاتم النَبیین بودند ""
بهائي گرامي اميدوارم دقيقا مفهوم رعايت حكمت در تبليغ را درك كرده باشيد اينكه پروسه تبليغ تدريجي است يعني همين عزيز بهائي الان شما نيز در حال رعايت حكمت هستي زيرا اصلا بهائيان اعتقاد به نبوت جناب باب و بهاء الله ندارند ولي اگر اصل ادعا را مطرح كنند همه نسبت به اين ادعا سخيف واكنش نشان مي دهند بردبار گرامي واقعا مي داني ادعاي اصلي جناب باب و بهاء الله چيست ؟ چون اين نوشتار به طول مي انجامد اگر جنابعالي مستند ادعاي باب و بهاء الله را مطرح كرديد من نيز به نقد آن خواهم پرداخت .
ضمنا راجع به آيه :
(32) السجدة : 5 يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون
فرموده بوديد كه : " قای ناصرالدین ما باید برادریمان را ثابت کنیم بعد دنبال ارث باشیم طبق سوره سجده آیه ۵ مدت دیانت اسلام ۱۰۰۰سال است و موعود اسلام ظاهر میشود حضرت باب اول گفت من باب هستم بعد گفته من قایم آل محمد هستم و بعد خداوند به او مقام پیامبری داد اگر در این موضوع شک دارید قران را بیشتر مطالعه کنید اگر به اشکال برخوردید من به شما سوره و آیه مربوطه را خواهم گفت. هر جمله ای که به دیانت بهایی نسبت دهید در قران نوشته شده "
من هر چه در اين آيه دقت كردم هيچ ربطي بين اين آيه و ادعاي جنابعالي پيدا نكردم اگر بيشتر توضيح دهيد متشكر مي شوم زيرا از وقتي كه به آسمان بازگشت مي شود هزار سال طول مي كشد حتي اگر مصداق آيه با فرمايش شما تطبيق كند پروسه نسخ از شروع تا پايان هزار سال بطول مي انجامد يعني زمان ظهور مظهر بعدي هزار سال پس از شب پنجم جمادي الاولي سال 1260 خواهد بود البته در اين ادعا تناقضات فرواني است كه اگر جنابعالي دقيقتر فرمايشاتتان را مرقوم بفرماييد پاسخگو خواهم بود در پايان از نوري زاد گرامي براي فراهم كردن اين كرسي آزاد انديشي براي تبادل افكار متشكرم
ضمنا در همين موضوع اگر مايل بوديد مطالبي را در ميان بهائيان مطرح كرده ام كه جالب است بشنويد البته بهائيان گرامي بجاي پاسخ به سخنان مستدل من پاسخي به جز فحاشي نداشتند اميدوارم شما رويه ايشان را در پاسخ به اين حقير دنبال نفرماييد
http://www.youtube.com/watch?v=sEpm6cOuiig&list=UUs3I0LlSs5lNfAtveClZ7aw
بررسي ادعاي الوهيت باب و بهاء الله و تفاوت اين ادعا با وحدت وجود عرفاء و حكماء
امروز نیز تعدادی از دانش آموزان از نمایشگاه مرکز بازدید کردند و مسئول مرکز در مورد فعالیتهای مرکز و نمایشگاه برای آنها و معلمشان توضیحاتی داده و برای عضویت در مرکز آنها را ترغیب نمود .همچنین بازی های فکری قرار داده شده در قسمتی از نمایشگاه مورد استقبال بازدید کنندگان قرار گرفت و دانش آوزان با استفاده از خلاقیت خود به ساخت اشکال پرداختند . نمایش فیلم از دیگر برنامه های اجرا شده برای بازدید کنندگان بود .
مربیان مرکز نیز با حضور خود در نمایشگاه یک هفته با کانون در مرکز استان بازدید کنندگان را با طرح های ارائه شده مرکز آشنا نمودند .
گزارش فعالیتهای مرکز در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه با توجه به قطع بودن وبلاگ:
برپایی کارگاه نقاشی خیالهای کودکانه و بازدید از نمایشگاه توسط دانش آموزان .
برپایی ایستگاه نقاشی با موضوع زنده باد کودکی زنده باد زندگی - بازدید از نمایشگاه - نمایش فیلم
کاش سیمتو عوض میکردی ک شمارشو نداشته باشم...اخه اینجوری شاید دلم واسه بی معرفتیات تنگ شه بهت اس بدم تو هم عصبی شی بهم کنه...یا خفه شو...یا عوضی...منم مث همیشه بغض کنمو اشک تو چشام جم شه....ترکی ک رو قلبم گذاشتی عمیق تر شه...
پریشب یه خاب بد دیدم...خیلی بد ...پا شدم گوشیمو ورداشتم ....هرچی گشتم کسیو پیدا نکردم ک ازش بخام ارومم کنه...بهم بفهمونه ک فقط یه خاب بود...
دیروز دیدمت جلو مدرسه :) بخدا اینقد دلم برات تنگ شده بود میخاستم بدوم بیام سمتت....ولی فقط یه لبخند زدم و تو دلم گفتم چ ناز شده...بعد ب خودم اومدم گفتم حق نداری راجبه ک چیزی ک مال تو نیس اظهار نظر کنی...راه مدرسه همش برام خاطره س بخدا...کاش ترازوئه دیگه اونجا نبود :(
میدونی سهیل ....از اون شب همش ب خودم دلداری میدم میگم که :مگه میشه سهیل دوسم نداشته باشه..مگه میگه عاشقش باشمو واسش مهم نباشم...حتما سهیل بخاطر خودم خاسته دیگه با هم نباشیم...بخاطر کنکورم....خدایا ینی میشه اینجوری باشه :(
امروز روز اول وضیت قرمزم بود خیلی اذیت شدم...نصفش بیشتر مدرسه نبودم.....زنگ اول دینی داشتیم ...شکوفه یه دفتر داره ک توش پر از جمله های غم انگیزه....حوصله کلاس نداشتم داشتم اونو میخوندم... هر کدومشو میخوندم یا راجب تو درست بود یا راجبه خودم....بغض کرده بودم ولی بخاطر دل دردم نبود... اولین باری بود اینقد دلم تورو میخاس :( ....اشکام ک ریخت دیگه بند نیومد ....مهدیس گفت اباجی برم برات مسکن بیارم... سهیل من عاشق دوستامم حق نداشتی بهشون توهین کنی....تنها کسی میفهمید حالم بخاطر دلم این جوری نیس الهه بود
گفتی اگه عشق باشه غرور جایی نداره...عشقمو ک نمیتونم انکار کنم..غرورمو میذارم زیر پام... از ته قلبم از خدا تورو میخام....
خدایا ...
..دلم سهیلو میخاد.... میدونم اینجا نمیای اینارو میگم
سهیل گفتم بدون تو نمیتونم ....تو هم گفتی بدون تو میمیرم...البته زبونم لال....بخدا بدون تو نمیتونم... اصن بدرک ک نمیتونم ....اصن میدونی چیه ...من پدر این دلو در میارم....غلط میکنه ب کسی ک مال خودش نیس دل میبنده ...
هر دفه یه اس میاد برام ...قبل اینکه ببینم چیه ...ارزو میکنم تو باشی...ارزو میکنم تو باشی و دوباره بهم بگی نفسی...البته ن دروغی...راستکیه راستکی....
دیگه نگی دوس دختر علی نامرد بودا....اون حد اقل گذاشت علی بمیره.بعد رفت سراغ یکی دیگه.... ن اینکه با یه نفر بودو و دلش با یه نفر دیگه
سهیل کاش میفهمیدی با احساسات یه دختر بازی کردن ینی زندگیشو نخ کش کردن...ینی دلشو اتیش زدن ...ینی بی اعتمادی ب همه...
علی مثه داداشم بود.....حد اقل اگه مرد بودی میبایست ب خاطر علی قلب خواهرشو نشنکنی....
دلم نمیاد بگم خدا ازت نگذره....
فک کن من چقد خرم ...چقد بیچاره م....ک هنوزم جرات نمیکنم عکستو پاره کنم بریزم دور.....خاک ب سر من ک هنوزم وقتی میبینمش اولین کاری ک باهاش میکنم میبوسمش....
چایی سرد می نوشم
گاهی هم گله مند از قندهایی که زود آب می شوند
همانند یخ روزهایم
عادت کرده ام وقتی از همان شیشه
صدبار ترانه
خش خش برگها را
می شنوم
وقتی از کران تا بیکران روزهایم
بی نور شده
باید آرام آرام و باز آرام آرام بخندم...
تعداد صفحات : 3