loading...
فریاد سکوت
سیمین بازدید : 1 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
اومدم وبو پاکش کنم...خداییش دلم نیومد....با تموم وجودم واست توش نوشتم ...با این ک میدونم نمیخونی ولی من مینویسم....حد اقلش اینه ک دلم اروم میشه :(

کاش سیمتو عوض میکردی ک شمارشو نداشته باشم...اخه اینجوری شاید دلم واسه بی معرفتیات تنگ شه بهت اس بدم تو هم عصبی شی بهم کنه...یا خفه شو...یا عوضی...منم مث همیشه بغض کنمو اشک تو چشام جم شه....ترکی ک رو قلبم گذاشتی عمیق تر شه...

پریشب یه خاب بد دیدم...خیلی بد ...پا شدم گوشیمو ورداشتم ....هرچی گشتم کسیو پیدا نکردم ک ازش بخام ارومم کنه...بهم بفهمونه ک فقط یه خاب بود...

دیروز دیدمت جلو مدرسه :) بخدا اینقد دلم برات تنگ شده بود میخاستم بدوم بیام سمتت....ولی فقط یه لبخند زدم و تو دلم گفتم چ ناز شده...بعد ب خودم اومدم گفتم حق نداری راجبه ک چیزی ک مال تو نیس اظهار نظر کنی...راه مدرسه همش برام خاطره س بخدا...کاش ترازوئه دیگه اونجا نبود :(

میدونی سهیل ....از اون شب همش ب خودم دلداری میدم میگم که :مگه میشه سهیل دوسم نداشته باشه..مگه میگه عاشقش باشمو واسش مهم نباشم...حتما سهیل بخاطر خودم خاسته دیگه با هم نباشیم...بخاطر کنکورم....خدایا ینی میشه اینجوری باشه :(

امروز روز اول وضیت قرمزم بود خیلی اذیت شدم...نصفش بیشتر مدرسه نبودم.....زنگ اول دینی داشتیم ...شکوفه یه دفتر داره ک توش پر از جمله های غم انگیزه....حوصله کلاس نداشتم داشتم اونو میخوندم... هر کدومشو میخوندم یا راجب تو درست بود یا راجبه خودم....بغض کرده بودم ولی بخاطر دل دردم نبود... اولین باری بود اینقد دلم تورو میخاس :( ....اشکام ک ریخت دیگه بند نیومد ....مهدیس گفت اباجی برم برات مسکن بیارم... سهیل من عاشق دوستامم حق نداشتی بهشون توهین کنی....تنها کسی میفهمید حالم بخاطر دلم این جوری نیس الهه بود

گفتی اگه عشق باشه غرور جایی نداره...عشقمو ک نمیتونم انکار کنم..غرورمو میذارم زیر پام... از ته قلبم از خدا تورو میخام....

خدایا ...

..دلم سهیلو میخاد.... میدونم اینجا نمیای اینارو میگم

سهیل گفتم بدون تو نمیتونم ....تو هم گفتی بدون تو میمیرم...البته زبونم لال....بخدا بدون تو نمیتونم... اصن بدرک ک نمیتونم ....اصن میدونی چیه ...من پدر این دلو در میارم....غلط میکنه ب کسی ک مال خودش نیس دل میبنده ...

هر دفه یه اس میاد برام ...قبل اینکه ببینم چیه ...ارزو میکنم تو باشی...ارزو میکنم تو باشی و دوباره بهم بگی نفسی...البته ن دروغی...راستکیه راستکی....

دیگه نگی دوس دختر علی نامرد بودا....اون حد اقل گذاشت علی بمیره.بعد رفت سراغ یکی دیگه.... ن اینکه با یه نفر بودو و دلش با یه نفر دیگه

سهیل کاش میفهمیدی با احساسات یه دختر بازی کردن ینی زندگیشو نخ کش کردن...ینی دلشو اتیش زدن ...ینی بی اعتمادی ب همه...

علی مثه داداشم بود.....حد اقل اگه مرد بودی میبایست ب خاطر علی قلب خواهرشو نشنکنی....

دلم نمیاد بگم خدا ازت نگذره....

فک کن من چقد خرم ...چقد بیچاره م....ک هنوزم جرات نمیکنم عکستو پاره کنم بریزم دور.....خاک ب سر من ک هنوزم وقتی میبینمش اولین کاری ک باهاش میکنم میبوسمش....


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 109
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 54
  • بازدید امروز : 43
  • باردید دیروز : 33
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 76
  • بازدید ماه : 123
  • بازدید سال : 129
  • بازدید کلی : 655