loading...
فریاد سکوت
سیمین بازدید : 3 شنبه 04 آبان 1392 نظرات (0)

سلام دوستای گلم خوبید ؟ روبه راهید ؟؟ انشالا که خوب و خوش باشید

خب براتون بگم از این مدت : من بالاخره سه شنبه شب تشریف بردم خونه مامانم اینا ! برا محمدم که غذا گذاشتم تو یخچال که نره خونه مامانش که خدارو شکر اون نگفته بیا و اینم نرفته !

صبح چهارشنبه با خالم و خواهریم رفتیم کاموا بخریم ! خاله جونم میخواد واسم لباس ببافه ! دستش درد نکنه . بعد از اونجام رفتیم من واسه تولد دوستم یه تاپ گرفتم و بعدم رفتیم خونه که خواهریم یکم وسایلشو جمع کنه چون قرار بود پنج شنبه بره !

ظهرشم کلی باهم شوخی و بازی کردیم و بعد مدتها همه چهار نفرمون باهم سر سفره نهار نشستیم . خیلی حس خوبی بود . خیلی

عصرم باز رفتیم خرید و باهم کلی خرت و پرت خریدیم . هرچقدرم گشتم واسه محمد لباس شیک خاصی پیدا نکردم ! لباس پاییزه جالبم نداشتن . قراره دوباره یه ۱۰ روز دیگه برم ایشالا یه چیز خوب پیدا کنم . خواهرم با تاکسی رف یسر خونه دایی وسطیم و منم با ماشین بابا بودم گفتم یسر برم آتلیه اگه عکسای عروسیمون آماده اس اونا رو هم بگیرم !

خلاصه که تو مسیر بودم دیدم یه پژو آردی جلومه شماره پلاکشم همونی بود که باید میبود ! یه جا رسیدیم بهم به رانندش نگاه کردم دیدم بله خودشه اون حواسش به من نبود اما بعد که داشتم ازش رد میشدم فک کنم منو دید

حالا این ماجرا رو تو ادامه میذارم واستون !

بعدم که من رسیدم آتلیه و خدارو شکر عکسامون آماده بود و فیلممونم قرار شد ۵ شنبه شب بگیریم ! عکسا که خیلی ماه شده بودن خیلی

بعد از اینجام یکم معطل کردم و برا خودم چرخیدم و به گذشتم فک کردم و آهنگ گوش کردمو و داغ دل تازه شد ! بعدم که رفتم دنبال خواهری !

خواهرم سوار ماشین شد تا درو بست گف شادی بدو زود بریم خونه که مهمون داریم ! گفتم کی ؟؟ گف دایی اینا ! من داشتم از سردرد میمردم حالا مهمونم دیگه نور الا نور بود !

رفتیم خونه بابام و کمک مامان ! مهمونا حدودای ۹:۳۰ اینا اومدن . دایی و زن دایی و دختر و پسر و دامادشون

ای بد نبود یکم حال و هوامون عوض شد اما سردرد همچنان با من بود !

صبح ۵ شنبه شد ! فقط به خواهری تو ساک بستن کمک کردیم و وسایلاشو واسش جا دادیم ! بعدم من رفتم کم کم برا تولد آماده شم ! حموم رفتم و موهامو که فر شده بود بعد از گرفتن آبش موس زدم بهش که همینجور خشک شه و فر بمونه !

حدودای ۳ بود که یکم به نظافت خواهری رسیدگی کردم و صفا دادم به صورتش و رفتم آماده شم !

در گیر و دار آماده شدن خالم اینا و داییم اینا اومدن خونمون که برا بدرقه خواهری باشن . منم که میخاسم برم تولد ! خیلی برام سخت بود برم تولد و برا بدرقش نباشم

خواهرم اومد منو تا خونه دوستم رسوند و اونجا باهاش خداحافظی کردم چون واسه ۶ بلیط داشت که البته اتوبوس تاخیرم داره !

آخ چقد دلم هواشو کرد خواهری گلم ....

خب حالا میرسیم به تولد ! من که رسیدم بجز یکی دوتا همه دوستامون اومده بودن ! دوستم سادات هست و اون روز هم عید بود هم تولدش ! من که رسیدم کلی ذوق کردم از دیدن بچه ها اونام همینجور ! آخه اومدن من سوپرایز بود ! با همه احوالپرسی کردم که دوستم گف ... خانم دختر خالم !!!!!! دیدم چقدر قیافش آشناس ! بله فهمیدم ایشون کی هستن اونم از شباهتشون ! البته اسمشم قبلا بهم گفته بودن ! خلاصه بودن اوشون تو این مهمونی برا من عذابی بس بزرگ بود که اونم تو ادامه میگم

کلی زدیم و رقصیدیم و شوخی و مسخره بازی ! بعدم کیک خوردیم ! من فک میکردم فقط خودم تولدشو یادمه اما همه یادشون بود و واسش کادو آورده بودن !

بعد از اینم حدودای ۸ و خورده ای شام واسمون آورد ! بیچاره ها خیلی زحمت کشیده بودن . دوستم ۳ تا خواهر داره که همه مجردن و باحال !

محمدم هی راه به راه میزنگید که کی بیام ! چرا نمیای ! من دلم تنگ شده ! گفتم حالا بعد صد سال من اومدم یه دورهمی حالا به دلم زهرتر کن !

وای هرچی بگم خوب و خوش بود کم گفتم البته اگه بگذرم از اون ماجرای ناراحت کننده !

شبم تازه حدودای ۹ محمد اومد دنبالم و رفتیم آتلیه برا گرفتن فیلم عروسیمون ! خدارو شکر آماده بود و گرفتیم .

شبم که اومدیم خونه مامانم اینا بعد خوردن شام محمد رف فیلمو ببینه منم یکم مامانمو دلداری دادم که دلش واسه ته تغاریش تنگ شده بود !

تا نصف شب داشتیم فیلم میدیم ! بد نشده بود ! اما محمد میگف حیف پولی که دادیم ! اخه اونقدری که پول دادیم  کار نکرده بودن !

جمعه هم که کلا خونه موندیم و هرچی به مامان اصرار کردیم با دایی اینا بریم نهار بیرون مامان نیومد ! مام نرفتیم و پیشش موندیم که تنها نباشه !

تقریبا شبم برگشتیم خونه

اینم از این هفته من

رمز ادامه برا اونایی که رمز قبلی رو دارن همونه و اوناییم که ندارن بگن بذارم واسشون

شاد و خوش باشین بچه ها


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 109
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 548