نازِ بی وقفه که بنیاد نمیخواهد که/
زلفِ "بر بادده ات" باد نمیخواهد که/
بهر از پای در آوردن عشاق خودت /
این همه حسن خداداد نمیخواهد که/
در سلوک شب گیسوت همه غش کردند/
جلوه ات روی پریزاد نمیخواهد که/
«طی ّ این مرحله بی همرهی خضر» رواست/
طیّ این مرحله استاد نمیخواهد که/
حال که تیغ غمت سر ببُرد با پنبه/
سر من تیغه ی فولاد نمیخواهد که/
دست بالای سرش، صید خودش تسلیم است/
آهوی رام تو صیاد نمیخواهد که/
کوهکن ها همه جمعند ولی بیخبرند/
عشق شیرین تو فرهاد نمیخواهد که/
تب من طِبِّ تورا برد زِ یادم گفتی/
دردت آهسته بگو داد نمیخواهد که/
هفتصد مرتبه یک درهم ما پس دادی!/
نوکرت بهره ی مازاد نمیخواهد که/
توشه ی زائرت از کیسه ی خود میبخشی/
سفر کرببلا زاد نمیخواهد که/
شاعرت از تو صله خواهد و "از این مردم/
مرحبا خانه ات آباد" نمیخواهد که/
****
داد زد مادری از عرش که ای بیرحمان/
یک نفر این همه جلاد نمیخواهد که
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت