در تاریخ، برخی توبهها، آنقدر عجیب و مؤثر بوده، که باعث شده برای دیگران مایه عبرت و مایه امید باشد. یکی از این توبهها، توبهی زنی بدکاره به نام «شَعوانه» است. در ادامه مطلب، این جریان را بخوانید.
در بصره زنی زندگی میکرد به نام «شعوانه»، که در لاأبالیگری و رقّاصی و فاحشهگری زنی معروفه بود و هیچ خانه و مجلس فسادی نبود که شعوانه در آن نباشد.
روزی او با کنیزان خود از کوچهای گذر میکرد، اتفاقا گذرش از در خانه مرد صالحی که از زُهّاد و وُعاظ زمان خود بود، افتاد. دید صدای خروش و نالهای از آن خانه بگوش میرسد.
یکی از کنیزان خود را به آن خانه فرستاد تا ببیند جریان چیست و به او گوشزد کرد که زود بیا و ببین در این منزل چه میگذرد و این ناله و گریه برای چیست؟
با خود گفت: در بصره ماتم خانه و عزاست و ما خبری نداریم!
کنیزک به درون خانه رفت و مدتی گذشت و بیرون نیامد.
کنیز دیگری را فرستاد باز هم از او خبری نشد.
همه کنیزان را یکی یکی فرستاد خبری نشد.
خیلی ناراحت شد. گفت: مگر چه خبر است؟ همه کنیزان را فرستادم هیچکدام نیامدند. شاید در اینجا سرّی باشد. زیرا این ماتم، ماتم عزای مردگان نیست، بلکه عزا و ماتم زندگان است، ماتم گنهکاران است، ماتم بدکاران است.
سپس با خود گفت خودم به داخل منزل بروم و ببینم چه خبر است.
وارد خانه شد، دید مرد صالحی بالای منبر است و جمعی دور منبر نشستهاند و گریه میکنند.
در این هنگام واعظ داشت این آیه از قرآن را تفسیر میکرد:
«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثیراً»(سوره فرقان: ۱۴-۱۲)؛ جهنم در روز قیامت وقتی که گنهکاران و عاصیان را میبیند به غرش در میآید، عاصیان و گنهکاران از صدای غرش آتش جهنم، به لرزش در آیند. وقتی معصیت کاران را وارد آتش کنند، در آن مکانهای تنگ و تاریک، و غل و زنجیرهای آتشین هم در گردنشان است که به یکدیگر بسته شده، فریاد واویلای آنها بلند است. مالک دوزخ گوید: ها؟! چه زود صدای واویلا و فریادتان بلند شد؟ حالا کجایش را دیدهاید؟! که فریادها و دردهای شدیدتری هم دارید برای آنها چه خواهید کرد؟!!!
«شعوانه» تا این سخن و آیه را شنید، چنان در او اثر کرد که از خود بیخود شد به گریه و ناله درآمد.
صدا زد شیخ! اگر کسی توبه کند آیا با این همه گناه، خداوند توبه او را قبول میکند و او را به درگاه خود جای میدهد و میآمرزد؟
شیخ گفت: خدا أرحم الراحمین است، اگر واقعا توبه کنی از سر تقصیراتت میگذرد اگر چه گناهانت به اندازه شعوانه باشد.
شعوانه گفت: چقدر بیچاره شدهام که مَثَل برای گنهکاران و معصیتکاران قرار گرفتهام. ای شیخ! شعوانه منم، توبه کردم و دیگر پیرامون گناه نمیروم.
شعوانه توبه راستین کرد و هرچه ثروت از این راه بدست آورده بود و غلام و کنیزانی را که داشت در راه خدا آزاد کرد و سالها ریاضت کشید تا سوخته و گداخته شد.
روزی به حمام آمد که سر و تن خود را بشوید، نگاهی به بدن خود انداخت دید بدنش سوخته و گداخته و نحیف و لاغر شده. آهی کشید و گفت شعوانه این بدن توست، آه!!! در دنیا چنین زار و نزار شدی، نمیدانم در آخرت احوال تو چگونه خواهد بود، سپس به گریه افتاد.
ناگهان از درون خود صدائی شنید: که ای شعوانه! تو از درگاه ما دور نشو و ملازم درگاه ما باش و مترس، تا ببینی که فردای قیامت کار تو چطور خواهد شد.
کم کم کارش بالا کشید و یکی از اولیاء شد که مجلسی درست میکردند، او سخنرانی میکرد و با سخنان و مواعظش از مردم اشک میگرفت.
منبع: خزینة الجواهر(شیخ علی اکبر نهاوندی)